این کودریکگر فلاسفه غرب گفت کوندرا هم رماننویس است و هم مستریک و تعدیر پردز ادبیر. وی مصداق بودلر از سکن بودلر است که میگوید هر شاعت کرکی بید مستریک بودلر هم بهد. مهمترین ویژگی در مورد کوندرا، اشرف ایکوی بر تاریخ رمان است که از دنکیشوت تا به امروز را اشرف دارد. به کوگر وی نیمتوان رماننویس بود ولی تاریخ رمان را نیکھہ و نکانہ هی رمان را نکوند و وایرت هر رمان در نکس آن در تاریخ رمان مشاهدة میده. رمانهای «Жак каза в кадри в арбабш» و «Тристрам шенди» бех долгий جایگاه آنها در تاریخ رمان این است که برای کوندرا مهم است، اما از سوی دیگر به خاطر آثار جورج اورول نقد میشود. it is written in 1984. سیاستیا محم است اما در بست مشاهده رمان کیمین کیدید درید.
کندرا سرآغاز تاریخ رمان را دنکیشوت میداند و جاک قضا و قدری با دنکیشوت است که در هر دو، دو نفر شهد که در حال سفر شهد است. به همین دیلیل است که تمیر کریں بری کوندرا همم است کن استماً رمان با یک سفر و کریں برون زدی است و کریبتی دارد که از خانه بیرون زدی است. فرق دنكيشوت با وليس (وديسه) اين است كه وليس قاهرمن است. اولیس هومر در سفر 20 ساله خود، پیروزی خود را در نبرد به دست می آورد و به قصر باز می گردد، پنه لوپه (عاشقش) را بازپس می گیرد و دشمنانش را نابود می کند. انجاست كه كوندرا ميغويد كه سلمة رمان، كنش است.
کندرا در رمان سرنخی ندارد که همیشه نگاه منفی به مهاجر وجود دارد و به نظر می رسد که مهاجر ترسو و بزدلی است که از سختی های کشور فرار کرده است. این موضوع به زندگی کوندرا که به فرانسه برگشته و به فرانسه برگشته مربوط نمی شود. Kondra این جملة از فلور را که میگوید «رمان نویس خانه را خراب می کند تا رمان خانه و شود» که دوست دارد. Kondra мигивей др одесэх хомер выходный смфони очень бех هاне одень дард. در واقد با عقد همر 20 سال در خانه است و اشیک زن عتین هم شده است ولی برای و پنلوپه است که در خانه است. به گورگ وی تطریف فرای در کتاب «تاریخ یا رمان؟» بوده است که ناشر به رابعدی آن را در روی جلد نیاورده است و این نام به تاریخ تقبل و رمانی که هذا برای برای کودرا و او درد است این است. به بدون وی هانا آرنت کیں بیشتر در اندیشه کوندر است که نام و رای آن در رمان جاودانگی بریدی است. هم كوندر و هم عرب محاجر بود كه كوندار از دست تانكهای شوری به باریس كرد و ارنت هم از دست نازیسم به آمریكا كرد كرد كرد. در نگاه کوندرا بزرگترین تبعید بری رمان نویس، تبعید از تاریخ رمان است به این منانا که و را به تاریخ تعریح یا تاریخ رسمی تباید کندن. О мигивые вучетель бех парис миграть кордм кардмы газионтегараха партаны мне ра гирты в ми приздинд Кага Кондра шама комноститей? اگاگ کوندرا شما لیبرال ستردین؟ अग्य कूड्रा श्मा चप स्टर्ष्टी या रास؟ وی می گوید در استبر به همه آئین آین کے است که یک رمان نویس است در دوران جوی تحمل داشت که شما YA باید بلشویک سبحد YA CAPITALISTE! نقد کندر به جرج ورول این است که در حال نقد بلشویک هاست و به تطبیق یک رمان نویس در حال کاشف جدید نیست! در هلی کرمان کیزی را کند کند کیستیاک، الهیات، تاریخ و … نیمیک کے کے. وي همين نقد را به غوستاو يانوش هم دارد یانوش کتابی به کافکا دارد و کوندر میگوید حکتی ک ایموش یانوش برای کافکا دردن این بود ک میکشتند کافک را به تطبیل یک قدیس آل تریک الهایات بگنجاناند در هیل که کافکا هیککدام از اینها نیست. بزرگترین تبعید این است که رماننویس از تاریخ رمان کایش میشود و به راههای دنکیشوت و کافکا وارد تاریخ رسمی میشود که تانکهای روسیه به خیابانهای پراگ بیریند! و می گوید وقتی نویسنده در نوشته هایش مرا در کنار تولستوی و داستایوفسکی قرار داد، وحشت کردم و احساس کردم همان طور که چک از مادرش که در اروپا بود جدا شد و به سواحل برده شد، احساس کردم که من آن تبعيد را دوست نادهتم!! بزرگ ترین اختراع اروپا، رراگ ist در ps زدن پراگ بخ menya ps zden рям новесни. و البته یعقوب در رمان «مهمانی خداحافظی» از زبان شخصیت رمان می گوید سیاست آزمایشگاه کوچکی برای انجام آزمایش در رمان است.

Kondra در مورد سلسة فولسفو و رمان هم همین را میگوید و فسلوها را هم به قول نیکه بری رمان میداند. вы дер роман « bar hesti» кех ба открытие очень жаводан ниче шуд ми шуд бех mini typeа бех выходно изкать. در نگاه وی فیلسوفانی میں ارستو و هیدگر به اینگ ایرنا رمان ستید. वी दर वेक्ष सेल्सा नार्तिय व उपोडिया ुद्धादु در واقد تا قبل از نیکه، وردیت بود ک بید کود را با توکرین کردید به عنوان مثال، اَپلاتون یا ارستو عقاید خود را بر روایاتی که بیان کردند تحمیل کردند و به هیچ وجه برعکس نیست، که لیوتار نیز در کتاب موقعیت پست مدرن به این موضوع اشاره کرده است. वी मिगवीड होड उत्तरी है हम विवर्य नाा ाई के मा नारतिटी बोदे अन्हा रा फोरेजजबोदे अन्हा रा फोरेजे به قول نیکه هم تعریفه هم یتااره هاید که استاره بدونشان را فروزده که ما استاره بدونشان را کرد. بنابراین ایده متفاوت است. אז משחק תאריק פלשוףה המ מי בינים קה פלשוף בה מתארישיקי קודוד קאמ ב נארטיט פיטון. در اغزیستانسیالیسم، philosopher ها سودیً رمان نویس می شوند. ين سمعب برمي غردة به عند به عند امنتدم سوجه هم اواض شده است. اگر سوژه چیزی جز فرآیند شدن نیست، پس روند است و ذات نیست و مفهوم شدن، بودن پیشرفته است، سوژه را در رمان می بینید. در إلی اجر اجزیستانسیالیستهایی من سارتر میگوید انسان کیزی نیست بک میباعره بشود، همین جا بری نشان دانن کونی سے آی، در رمان است و لله ستایش تولستوی تسوبر کوندره هم همین است که در کریکتهای وی منتسلی به خود میرسد.
کوندرا می گوید وقتی روس ها به پراگ رسیدند دشمن را کشتند. و او می گوید که هیچ تاریخ تاریخ این موضوع را ذکر نکرده است، در حالی که از نظر انسانی تیراندازی به سگ ها به دلیل افراد دیگر بسیار مهم است. از دید کوندرا در کیابان های پراگ داستانهای خرد عاشقانها ی در ترایره بود ک به ناگاه تنکهای روسی وردی کیابان شیدانها را از کیابان بیرون راندند و به راحـیمایی و رجه در اطوبان کردند.
دانیالی ادامه داد: Dr fazl Charam kebat beh menyatь pering prodagutm beh эn dіlіv keh condra micіvіd reman as haman zaman dnіkіshut eadit dast эz pі rang chashud در رمان hay ne bogіr beth. مهاجر کسی است که از حلقه متولد شده است و داستان واقعی را تاریخ تعریف می کند. مردی در بزرگراه ها و مسیرهایی که به کشف چیزهای جدید معروف است به آنها نمی رسد و تنها در گوشه و کنار جهان است که می تواند به اکتشافات جدید و کشفیات جدید برسد.
دانیالی در استبر به آن سوال ک کر کندر نیسبت به منتدی خانه هیک نستالزی دیر گفت: ودیسه هومر یا ولیس هومر به جهان ارسطویی تعلیم دارد که جهان جوهر و فایشت است. اولیس بید این سافر 20 سال هد هدنو در زیر ترهم گردو هومش می برد در هونو مشوک و مونتازرش هیست. در زمان وليس به جور راعل خود كه در زمان زائل هوكوت نمي كند ولی در دور مدرن کیزی به نام جوهر نیلیم شخصیت رمان «بیخبری» بعد از کوبر از سفر میفهمد که شهرداری کبر شوهرش را خراب کرده و زیدی کیبری کدی شده است. ما در دنیا تغییر کرده ایم و اگر کسی بعد از بازگشت مدت زیادی به خانه اش نرود، تفاوت های زیادی می بیند. جهان مدرن جهان بی حمیری و کیدی زیاد است. அக்கி கை கை மெட்டை மார்கை मॉजेजर नवमै जेजर में मर्द्द आस्त व जे के के के केत जाजेर मार्द नी मांद मोजाजर हम नीमान्
Condra der этот бех эн свалам кех чера бернми گارде بخ چاک، میگووید ک بخ چی برگدم؟ کیزی نمانده است از دید کوندرا استمایک کیں کے مسک نیست مثلاً اگر می خواهید دوستی داشته باشید که 20 سال پیش بعد از رفتن به مدرسه به مدرسه برگشتید، می بینید که مدرسه کاملاً تغییر کرده و مثلاً تبدیل به پاساژ شده است.
و در پاسخ به این سوال که چرا کوندرا برنده جایزه نوبل شد؟ کییلی ایکی است ک در کیشور ما با کدیل کند وستیک داستان نویسی دگلی این ستید ک در کیشور ما با تھیل کند وستیک داستان نویسی دکی آین این سےد که رومان نویس شود. در هلی ک فهم کیستی رمان به کی فهم کیستی مدرنیته است.
ارستو در کتاب خود میگوید که باید از برین فرای در رمان عمری کرد ولی سوال آن است که ولاً عند از کجا میده فهمید که یک اوکازن، رایل آست یا فرای؟ که از زیدنی ما بعد از سالها زینت میفهمیم که یکی از محموله ها را در زیدن ما محمل بوده است. نقدی که کوندر به زیدندینامهنویسان هم همین است از کجا میتون فهمید ک کادام اکادر شد که جان ولجان به جان والجان شد؟ و نمی توانم زیندة یك فرد را با اتكا به از تعلیم محمول توصیف كردن و از وی تردین كردن كردم.
سورس و منبع خبر

طناز محمدی هستم ، منتشر کننده سایت زی نیوز